یادم هست روز اول، که تبلیغ فیلم به وقت شام در مجتمع کوروش را دیدم، من هم یاد بسیاری از فعالیت های تبلیغاتی غیرمنتظره در فضاهای عمومی افتادم اما موضوع وقتی داغ شد که پیرو آن فیلم، فیلمی دیگر با مضمون واکنش یک مخاطب و تُندی اش به عوامل آن، به سرعت در فضای مجازی ویروسی شد. آن موقع بود که موضوع آتش گرفت منتها نه در جهت تشویق بلکه تقبیح آن. همه هم می دانیم که موضوعِ منفی، گفتنی ست و بیشتر از مثبت می چرخد.
از آنجا به بعد دنبالش کردم تا به امروز. نکات جالبی در این مورد تبلیغاتی ست که با شما در میان می گذارم:
(UGC (User Generated Content کم بود، فیلم اصلی دیر آمد
میزان محتوای تولید شده ی مطلوب توسط مردم حاضر در آن محل کم بود و فیلم تولید شده از این پرفورمنس که حاکی از لذت بردن مخاطبان در آن محل باشد هم با کمی تاخیر نسبت به فیلم های اعتراضی پست شد، طبیعتا فیلم های اعتراضی بیشتر دیده شد.
EARNED MEDIA، رسانه ای که مواظب باشیم دستمان را نبُرد
تا زمان نگارش این متن، ۲۲۵۹۵ پست با هشتگِ #به_وقت_شام تولید شده که نشان از تاثیر وسیعش دارد اما بخش بیشتر آنها منفی هستند و دوست نداشتنی.
ماجرای زندانی و زندان بان و جوگیرشدن
سال ها پیش آزمایشی روانشناختی در دانشگاه استنفورد انجام شد که در آن چند دانشجوی جوان در نقش زندانی و زندان بان قرار گرفتند. آزمایش نیمه تمام ماند چون رفتارهایی غیرعادی از زندانبان ها صورت گرفت و آزمایش پس از ۶ روز متوقف شد. در واقع کنترل از دست خارج شد و انسان هایی سالم، طوری در نقش شان فرو رفتند که خارج از کنترل شدند.
در مصاحبه هایی که از کارگردان فیلم و مدیران کوروش خواندم و دیدم، گفته می شد: قرار نبود اینطور شود. قرار بود فقط عکس بگیرند و مواردی مشابه. در واقع افراد طوری در نقششان فرو رفتند که رفتارهایی خارج از کنترل از خود نشان دادند. فریادهای بلند و پرتاب صندلی احتمالا بداهه هایی هستند که از غرق شدن در نقش ها بر می آید.
اصرارِ ریش قرمز
این بازیگر توانا دلش نمیخواهد از نقشش بیرون آید و اصرار بر درست بودن و مرسوم بودنِ کار، کار را به حاشیه های بیشتری می کشاند.
چطوری ایرانی، بی ربط قلمداد کردن این پرفورمنس به کارگردان و کم اهمیت دانستن تعداد نفراتی که احتمالا در محل ترسیده باشند، همگی نشان از حساسیت او به ارزش کارشان دارد. انصافا که کارشان خاص هست اما مخاطب و واکنشش هم بایستی در نظر گرفته شود.
این ترس آن ترس نیست
یکی از ویژگی های یک ایده ی ناب، غیر منتظره بودنش هست. حضور زامبی و هیولا در شهر چیزی غیر منتظره است و بیشتر به یک شوخی می ماند. اما پس از حضور واقعی داعشی ها در تهران، مردم از آن روز پر از التهاب، خاطره ای تلخ دارند، پس حتی شوخی اش هم خوب نیست.
پرفورمنس، بخشی از یک کمپین تبلیغاتی ست
این فیلم خوب فروخته و بازهم خوب می فروشد چون پشتش حاتمی کیاست. پرسنال برندی که تمام نمی شود. او به درستی از مخاطبانش دلجویی کرد و موضوع از سمت او ختم به خیر شد. اما یادمان نرود این پرفورمنس هم در مجموعه فیلم قرار دارد و نمی توان از فیلم و عواملش جدایش کرد. فعالیت های تبلیغاتی به خودی خود کار نمی کنند. این کار یک کمپین تبلیغاتی نبود چون پیامش واحد نبود و از همه مهمتر انسجام بین عوامل و رسانه هایش کمرنگ بود.