فیلمها چیزهای زیادی برای تبلیغاتچیها دارند، به خصوص اگر به صنعت تبلیغات مرتبط باشند. در این مطلب قصد داریم با چند تا از این فیلمها و مجموعههای تلویزیونی آشنا شویم.
خانوادهی جونز (The Jones)
خانوادهی جونز فیلمی است که در حومهی یک شهر آمریکایی فیلمبرداری شده است؛ یکی از ثروتمندترین حومههای آمریکا. داستان با ورود خانوادهای جدید به این محل آغاز میشود؛ پدر، مادر، دختر و پسر. آنها هر چیزی را که یک خانوادهی بینقص آمریکایی باید داشته باشد، دارا هستند؛ اتومبیلها و لباسهای گرانًقیمت.
اما در چند دقیقه متوجه میشویم آنها یک خانوادهی واقعی نیستند؛ بلکه بازیگرانی هستند که یک شرکت بازاریابی آنها را استخدام کرده است. هدف از این کار استفادهکردن این محصولات و فروش آنها به مردم محله است. در واقع میتوان گفت، خانوادهی فیلم، همان بازاریابها هستند.
و جالب است بدانید که مردم دور و بر این خانواده تحتتاثیرشان قرار میگیرند.
فیلم بینش عمیقی در مورد ذهن مردم در مواجهه با تاثیرات و فشارهای اطرافیان را به تماشاچی منتقل میکند. ما همیشه تحتتاثیر وقایع اطرافمان هستیم و این فشارهای نزدیکانمان است که اغلب ما را به خرید چیزها وادار میکند.
از این که سیگار میکشید متشکرم (Thank you for smoking)
ممکن است با دیدن اسم فیلم، ابرو در هم بکشید، آیا این فیلم قرار است سیگار کشیدن را تبلیغ کند؟
داستان فیلم، یک کارچاقکن را نشان میدهد که در صنعت تنباکو کار میکند. هدف آنها وادار کردن مردم به سیگارکشیدن است. در فیلم میبینیم که شخصیت اصلی چطور میتواند سیگار را در نظر مردم چیزی خوب جلوه دهد. او بدون این که بداند یک تبلیغاتچی است.
این فیلم نقاط آسیبپذیر و مناسب ذهن انسان را برای یک تبلیغاتچی نشان میدهد. مردم دلشان میخواهد به حرفهای دیگران اعتماد کنند و این همان چیزی است که در فیلم شاهدش هستیم.
مانیبال (Moneyball)
بعضیها ممکن است این فیلم را به خاطر برد پیت تماشا کنند، بعضی دیگر ممکن است به دلیل علاقهشان به ورزش از این فیلم خوششان بیاید، اما تبلیغاتچیها باید از این فیلم چیز یاد بگیرند، مخصوصا در عصر کلاندادهها.
فیلم داستان واقعی زندگی یک مدیر باشگاه بیسبال است. تیم او پول زیادی ندارد که به این معنی است که مدیر باشگاه نمیتواند بازیکنان بزرگی را بخرد. پس از ملاقات با یک خورهي اطلاعات، او درمییابد که باید مسیر متفاوتی را دنبال کند. نابغهي ریاضیدانی را استخدام میکند تا آمار بازیکنان را تحلیل کند. براساس این اطلاعات، آنها بازیکنان گمنام یا کسانی را میخرند که در نگاه اول کمارزش به نظر میرسند.
در ابتدا اتفاقی نمیافتد. اما پس از این که استراتژی اصلیشان را به کار میگیرند، همه چیز عوض میشود. تیم روی دورِ برد میافتد و همانطور که گفتم این یک داستان واقعی است.
مهمترین نکتهی این داستان این است که برای بردن، همیشه، نیازی به پول زیاد نیست.
دومین نکتهی فیلم توجه به دادهها و اندازهگیری و تحلیل آن است.
جابز (Jobs)
کسانی که آشنایی چندانی با فناوری ندارند، ممکن است فکر کنند این فیلم دربارهی «شغل» است. اما واقعیت این است که جابز، داستان استیوجابز افسانهای را روایت میکند.
چند فیلم دربارهی جابز وجود دارد. در این فیلم اشتون کاچر نقش جابز را بازی میکند و موفقیتها و ناکامیهای جابز را در اپل به تصویر میکشد.
ممکن است بحثهای زیادی در مورد داستان و بازیگری این فیلم وجود داشته باشد، اما فارغ از آنها باید بگوییم صنعت تبلیغات میتواند از این فیلم چیزهای زیادی یاد بگیرد؛ یکی از این درسها این است که اهمیتی ندارد که محصول شما چهقدر بزرگ است، به خاطر داشته باشید که خودبهخود فروخته نمیشود. مردم باید بفهمند محصولی که شما میفروشید چیزی است که نمیتوانند بدون آن زندگی کنند.
جابز یک ویژگی منحصربهفرد داشت: او به خواستهی مشتری واقف بود، حتی اگر خود مشتری از آن آگاه نبود. او استعدادی طبیعی برای این داشت که خود را جای پای مخاطبان بگذارد و این همان کاری است که یک تبلیغاتچی باید بکند.