باید بپذیریم که شرکتهایی که در زمینه B2B فعالیت میکنند از بازی اینفلوئنسرمارکتینگ دور بودهاند و تقریبا به آن توجهی نداشتهاند.
وقتی شرکتهای B2C پایههای ارتباطشان با مگااینفلوئنسرها را محکم میکردند، بسیاری از برندهای B2B حتی در شبکههای اجتماعی حضور هم نداشتند. بعدها وقتی برندهای B2C فهمیده بودند مصرفکنندگان دیگر آنقدرها هم تحتتاثیر تبلیغات سلبریتیها نیستند، برندهای B2B سلناگومز و کایلی جنرِ دنیای اینستاگرام را احضار میکردند و سعی میکردند برای پستهایشان لایک جمع کنند و تصویر برندشان را به افرادی با میلیونها طرفدار وصل کنند.
مصرفکنندهی آنلاین، امروز به قدر کافی ماهر است که بتواند بیشتر مگااینفلوئنسرها را همانطوری که هستند بپذیرد. با وجود اینکه همیشه جا برای اسمهای بزرگ و چهرههای سلبریتیها وجود دارد، برندها دیگر نمیتوانند تصور کنند که یک اینفلوئنسر خیلی مشهور برایشان اعتبار لحظهای میخرد و ارزش سرمایهگذاری دارد. به عنوان مثال دیگر همه این را میدانند که کایلی جنر برای هر پست اینستاگرامی یک میلیون دلار میگیرد و به همین دلیل فروختن چنین تبلیغی به مشتری کار سختیست.
به نظر میرسد هنوز هم بسیاری از شرکتهای B2B در استفاده از استراتژیهای تاریحگذشته یا نامناسب اینفلوئنسرمارکتینگ خود برای مخاطبانشان، اصرار دارند و درنتیجه وقتی نمیتوانند مشتریان موردنظر خود را به دست بیاورند ضرر میکنند.
با این اوصاف، با چه روشهایی میتوان تاکتیکهای اینفلوئنسرمارکتینگ را مجهزتر کرد و کمپینی طراحی کرد که توجه مخاطبان -و همچنین جیبشان را- جلب کند.
یک- فعالیت خود را با میکرواینلفلوئنسرها و نانواینفلوئنسرها گسترش دهید.
اگر میخواهید به مشتریان دنیای آنلاین دست پیدا کنید، باید اصیل باشید. هیچ چیز نمیتواند با سرعت تاییدیه/ تبلیغ یک سلبریتی بزرگ که شنوندهای ندارد، اصالت را از بین ببرد. سلبریتیای که همه میدانند برای انتشار عکسهای سبک زندگی از یک محصول در اینستاگرامش میلیونها دلار به دست میآورد.
البته نباید تصور کنیم که در حال حاضر جایی برای تبلیغات اینفلوئنسرهای خیلی بزرگ وجود ندارد. یا اینکه گمان کنیم اینفلوئنسرهایی که در وضعیت سلبریتیها نیستند ولی مخاطبان بسیار زیادی دارند، نمیتوانند کاری از پیش ببرند، بلکه میخواهیم بگوییم در بسیاری موارد نیازی نیست برندها برای خلق یک کمپین موفق این مسیرها را طی کنند.
به جای اینکه فرض کنید برندتان باید به دنبال اینفلوئنسرهایی با صدهاهزار فالوئر برود، به کار با یک اینفلوئنسر کوچکتر فکر کنید. میکرواینفلوئنسرها (با تعداد ۵ تا ۱۰ هزار فالوئر) و نانواینفلوئنسرها (با تعداد هزار تا ۵هزار فالوئر) مخاطبان کمتری دارند، اما با همین مخاطب کم، در مقایسه با مخاطبان مگااینفلوئنسرها تعامل بیشتری دارند. در عینحال کار با یک میکرواینفلوئنسر برای شرکت ارزانتر درمیآید.
دو- بر داستانسرایی و آموزش تاکید کنید.
برندها مدتهاست میدانند مشتریانشان به محتوایی علاقه دارند که داستانی را تعریف یا اینکه ارزشی خلق میکند. به همین دلیل است که بسیاری از شرکتهای B2C و B2B تاریخچهی برندشان را تعریف میکنند، بر ارزشهایشان تاکید دارند و محتوای آموزشی و ارزشمند تولید میکنند.
همین فعالیتها را باید با اینفلوئنسرها نیز انجام دهید. به جای روشهای رایج تبلیغ محصولات، از آنها بخواهید کالا یا خدمتتان را با یک داستان یا یک تجربه معرفی کنند.
سه- از استانداردهای زیبایی اینستاگرام دور شوید.
ممکن است تعجب کنید، ولی دورهی عکسهای اینستاگرامی بیعیبونقصی که در چندسال گذشته صفحهتان را پر کرده بودند، گذشته است.
مشتریان امروزی به دنبال عکسهایی نیستند که در آنها همه چیز به دقت چیده شده است. آنها نمیخواهند عکسها برنامهریزیشده باشند، بلکه دلشان میخواهد تصور کنند این تصاویر را آدمهای معمولی گرفتهاند و تنها هدفشان به اشتراکگذاشتنشان بوده؛ به جای اینکه فکر کنند یک تیم تبلیغاتی حرفهای با هدف تبلیغ این کار را کرده است.
شما باید به دنبال فردی بگردید که بداند اینفلوئنسر مارکتینگ به چه مسیری میرود و قرار نیست به شما عکسهای بیش از حد بینقصی بدهد که نتواند توجه مخاطبان مورد نظرتان را جلب کند.
البته شما اینفلوئنسری را هم نمیخواهید که به طور کامل در زندگی واقعی غرق شده و باعث شود خدمت یا کالای شما کمتر از آنچه هست دوستداشتنی و خواستنی به نظر برسد. حد تعادلی وجود دارد و یک اینفلوئنسر خبره تفاوت بین طبیعی و اصیل را با پیشپاافتاده و دمدستی میداند.
چهار- کارکنانتان را به عنوان سرمایهی اجتماعی ندیده نگیرید.
اگر اینفلوئنسرها بیش از برندها قابلاعتمادترند (و البته هستند)، پس کارکنان یک شرکت هم بیش از اینفلوئنسرها باورپذیرترند.
درواقع کارکنان یک برند منابعی کمتر دیدهشده، برای انتشار پیام یک شرکت و بالابردن میزان دسترسی مخاطبان به آن هستند. کارکنان یک شرکت همچنین در مقایسه با کارفرما که فالوئرهای بیشتری دارد، ارتباطات بیشتری دارند. به عبارت دیگر آنها به راحتی میتوانند به عنوان اینفلوئنسر عمل کنند، به ویژه اگر محتوایی که منتشر میکنند اصیل و حقیقی باشد. تشویق آنها برای به اشتراکگذاشتن محتوای یک شرکت، مانند محتوای شرکت خودشان، روش موفقی برای درگیر کردن این منبع بالقوه است که تا به حال به آن بیتوجهی شده است.
اینفلوئنسرمارکتینگ عموما برای شرکتهای B2B سختتر از شرکتهای B2C بوده است، اما قرار نیست همیشه همینطور باشد. با بهکار گرفتن برخی از درسهایی که شرکتهای B2C در این سالها آموختهاند، برندهای B2B میتوانند سود زیادی از کار با اینفلوئنسرها به دست بیاورند.