ام بی ای نیوز: «بازی مرکب» برای بینندگان آمریکایی انگار که از ناکجاآباد ظهور کرده است، اما تقریباً یک نمایش پرفروش و پرسروصدای غیرشگفتانگیز است.این نمایش، که مدیر نتفلیکس تد ساراندوس گفته در مسیر تبدیلشدن به پربینندهترین سریال نتفلیکس تابهحال است، به تمام چارتهای جهان غلبه کرده و ثابتکننده استراتژی جهانی پخشکننده آن است. در حالی که مایه دلخوشی است که تقریباً افراد زیادی کنجکاو پروژهای هستند که با زیرنویس (یا دوبلهشده) تماشایش میکنند، افراد کمی وجود دارند که احساس تازهای نسبت به آدمهایی داشته باشند که گلهوار به پروژهای هجوم آوردهاند که بهشان اجازه میدهد هر دو مسیر را تجربه کنند.«بازی مرکب»، که هوانگ دونگ-هیوک خالق آن است، رقابتی را بین ۴۵۶ شرکتکننده به تصویر میکشد که در آن ثروت نامحدودی نصیب کسی میشود که از مبارزه خشنِ رویدادهایی کشنده جان سالم به در ببرد. این مراحل از فعالیتهای زمین بازی کودکان وام گرفته شدهاند و بیانگر یک کنایه ساده مشخص به این هستند که این بازیها چقدر میتوانند وحشیانه شوند: برای مثال در نسخهای از بازی «چراغ قرمز، چراغ سبز»، که در آن کسانی که پس از «چراغ قرمز» عبور کنند کشته میشوند، بیش از نیمی از رقابتکنندگان تیرباران میشوند.کشتهشدنِ بیش از ۲۰۰ نفر نیمهراهِ رقابت به نظر میرسد و «بازی مرکب» اصلاً بابت نشاندادن امعا و احشا خجالتزده نیست. خشونت در یک لحظه بهطرز وحشتناکی خودمانی و غیرشخصی است: در حالی که صداقت وحشیانهای در شیوه گرفتن جان رقابتکنندگان وجود دارد، تیراندازها کارمندان ماسکدار بازی هستند (یا یک عروسک رباتی در مورد بازی چراغ قرمز و چراغ سبز). مرگ توسط کارگزاران اتفاقی بیرون کشیده میشود؛ همانهایی که ما مشخصاً کمتر از بازیکنان میشناسیمشان. آنچه ما بهتدریج و از طریق کارآگاهی که به سیستم نفوذ کرده میمفهمیم این است که آنها کاملاً خریداری شدهاند تا از قوانینشان پیروی کنند و بهسختی به چنین بازیای که برای ارائه معصومیت باروکی مشخصش کار کردهاند اعتقاد دارند.این حقیقت، که هم بازیکنان و هم سازندگان بازی با نیاز و با یک تعهد عجیب به ریتم رقابت مقید شدهاند، خطوط مشخص و غیرپیچیدهای دارد. از نگاه ساختاری باثبات است و در یک نگاه هوشمندانه به نظر میرسد. ساختار نمایش هم در ابتدایش، آنجا که بازیکنان زندهمانده پس از اولین حمام خون فرصت ترک بازی را دارند و به بازگشت آزادی ارادهشان بهدلیل نیاز شدید به پول خاتمه میدهند، همینگونه به نظر میرسد (موقعیتهای آنها تقاطع جالب فرهنگ معاصر کرهای را بهلحاظ قانونی بازنمایی میکند؛ شامل یک فراری کره شمالی و یک کارگر مهاجر از پاکستان). حالا که واقعیتهای خشنی را دیدهایم که آنها هم در بازی و هم در خانه با آن روبهرو هستند، ما مجبور میشویم تا با این تصور کنار بیاییم که کمترین شانس برای زندهماندن در بازی مرکب شاید بیش از زندگی در جامعه مدرن باشد.این اما نقطه آغازی است که سریال خیلی کم در مسیر توسعه آن قدم برمیدارد. «بازی مرکب» بیپایانیاش را تشدید میکند و نرخ و سطح ناانسانیت را بالا میبرد (تابآوردن تلنبار هزاران بدن مرده در ابتدا سخت به نظر میرسد، اما در نمایش وحشیگری بازیکنان پا را از مرز فراتر میگذارد و آن را بهصورت شماتیک جایگزین نمایش مهربانی آغازین میکند). خالق نمایش، هوانگ دونگ-هیوک، تأکید کرده است که دستنویس این سریال را در سال ۲۰۰۸ پیش از مواجهه با پروژههای متأخری با طرحهایی مشابه همچون کتاب و مجموعه «هانگر گیمز» نوشته است. اگر ما هر دو را مقایسه کنیم، من استدلال میکنم که مجموعه «هانگر گیمز» بهشکل مشخصتری مخاطب را متهم کرد، که شاید دلیلی بر این باشد که بخش نهایی آن ریزش نرخ محبوبیت را نشان داد و اینکه امروزه بهندرت مورد بحث قرار میگیرد. هیچکس دوست ندارد که بشنود در لذتبردن از آنچیزی که از آن لذت میبرد اشتباه میکند. در واقع، فیلمی که به واضحترین شکل ممکن این ایده را به ذهن آورد فیلم تحسینبرانگیز «جوکر» در سال ۲۰۱۹ بود.در آنجا همچون «بازی مرکب» خشونت بهشکل صریحی به تصویر کشیده است و تزئینات از دامهای آشفته در اطراف مرگ و خشم ناشی میشود. قتل ابزاری است فتیشگونه برای افزایش قدرت در یک گفتوگوی سیاسی خطرناک بدون ارائه هیچ راهحلی. هم در «جوکر» و هم در «بازی مرکب» مفهوم برابری پیش از اینکه قتلها آغاز شوند پا در هوا است؛ در «بازی مرکب» برش وسیع از فروطبقه مدرن کرهای درنهایت تصویری مجازی از انسانهای بداقبال و بیانصاف را کشف کرد، نه شخصیتهایی حقیقی. در هر دو مورد، مناظر بصریِ بهدقت ساختهشده-بهترتیب، ادای احترام به اسکورسیزیِ دهه ۷۰ و نئونهای زمین بازی و تصاویر روستایی دوران کودکی- بهنظر طوری در صحنه قرار گرفتهاند که بنا است توسط مرگ تخریب شوند (باید اشاره کرد که بیشترِ پالت بصریِ نوستالژیکِ «بازی مرکب» مشخصاً از فرهنگ کرهای برداشت شده است؛ عنصری که منتقد سفیدپوست آمریکایی از درک دقیق آن عاجز است).هرچه سریال پیشتر میرود بیشتر مشخص میشود که بازی مرکب به دلایل فراوانی وجود دارد، ازجمله برداشت اعضای بدن انسان از کشتهشدگان ، و همچنین برای سرگرمی طبقه پرهمهمه افراد ثروتمند -بعضی از آنها بهصورت مردان غربی به تصویر کشیده شدهاند- که بر روی نتایج شرطبندی میکنند. در مورد اولی حرف کمی برای گفتن وجود دارد جز اینکه شگفتانگیز است که چگونه سریال راهی مستقیمتر و کمزحمتتر برای نمایش شیوههای جداکردن اعضای بدن پیدا کرده است. در مورد دومی کنایه نابسنده یا حتی فهم معناداری وجود دارد که نمایش دارد مخاطبش را به انجام همان کار تماشاگران بسیار نفرتانگیز تشویق میکند. برای مثال، یک همکار در مهمانیِ تماشای بازی مرکب ظاهر میشود و سریعاً شروع به تهدید و شوریدن علیه کسی میکند که معتقد است کارگزار جوانی است که در یک عمل جنسی به اوج خود رسیده.دارد میگوید که نمایش نیاز دارد تا اصرار ورزد که افرادی که بازی مرکب را برای سرگرمی تماشا میکنند بسیار بیشتر از کسانی که میگویند «بازی مرکب» را برای سرگرمی تماشا کنید در مرتبه پایینتری بهلحاظ اخلاقی قرار دارند. همچون «جوکر» اصرار دوسویهای در اینجا وجود دارد مبنی بر اینکه فرهنگی که میتواند خشونت را خلق کندبهطور ذاتی مریض و آشفته است، در حالی که یک نسخه فوقالعاده اغراقشده از اختلال بیماری را بهشیوهای نشان میدهد که برای حداکثر تنش و سرگرمی طراحی شده است.به بیان واضحتر، تفاوتی بدیهی بین تماشای خشونت جهان واقعی و خشونت داستانی وجود دارد؛ حتی پیش از اینکه متن هوانگ آن را به تصویر بکشد؛ اما شاید دیدنِ این تمایز آسانتر باشد اگر که تلنبار بدنها در خدمت به ایده جالبتری از اینکه «نابرابری بد است» سلاخی شده بود. گفتوگوی پایان این فصل از سریال بین برنده بازی و خالق آن نشان میدهد که بازی در ذاتش برای سرگرمی طراحی شده بود و اینکه بتوان فهمید آیا امکان دارد که انسانها خوب باشند (علیرغم دیدن کار تیمی، ایثار و همکاری توسط شرکتکنندگان، او معتقد است که چنین امکانی وجود ندارد؛ اما جلوتر، برنده بازی شخصاً به او خیانت میکند و درنتیجه شاید احساسات او کمی خام باشد).این تصور بهطرز دردناکی برای توجیه ۴۵۵ مرده ضعیف است. شاید نکته درست همینجا است: کسانی که بازی مرکب را انجام میدهند در معرض ابتداییترین و خردسالانهترین فلسفه کسانی هستند که بهدلیل وقفههای خوششانس در زندگی میتوانند واقعیت دیگران را تعیین کنند؛ اما بهمعنای واقعی کلمه با اینکه این نمایش این همه زندگی را سوزاند و این همه خون ظاهری ریخت تا یک تحقیق شخصیتمحور از امکان خوببودن بسازد، واقعاً تعجببرانگیز نیست که این نمایش افت کرده است. در لذت از مرگ داستانی به بیننده این سریال گفته میشود که دارد کاری بافضیلت انجام میدهد، و در لذتبردن از وحشت، در حالی که آموزش در چنین سیستمی که چنین وحشتی را و ریشهیابی برای ریشهکنکردن آن را خلق میکند، بیننده یک لذت دوچندان را تجربه میکند: حس لذت از نمایش، در حالی که بر فراز آن نشستهای؛ که پیچیدهترین مسئله در رابطه با «بازی مرکب» است.ترجمه یادداشت:‘Squid Game’ Review: Netflix’s Global Hit Wants to Condemn Violence While Reveling in it/ Daniel D’Addario/ Variety Online Magazine/ 8 October 2021..
خواندن این مطلب 5 دقیقه زمان میبرد