دیگر مدتها از آن زمانی گذشته که کافهها فقط جایی برای وقتگذراندن بودند. حالا که تقریبا هر خیابان یکی دو تا کافه در خودش جای داده، آدمها برایشان مهم است که به کدام کافه میروند، وقتشان را کجا میگذارنند و چه خوراکیهایی میخورند. کافهرفتن یکجورهایی مثل وصل شدن به یک اجتماع (کامیونیتی) خاص است و کافهروهای حرفهای هویتشان را با کافهشان مشخص میکنند. قهوهخورهای قهار، کسانی که دلشان موسیقی خاص میخواهد، آنهایی که میخواهند در کافه غذای خوب بخورند و کسانی که یک گوشهی خلوت برای خودشان میخواهند، هر کدام کافههای خودشان را دارند و قرارهای مهمشان را آنجا میگذارند و بقیهی کافهها مکانهایی گذریاند که هر از گاه به سراغشان میروند.
در یکی از پر خاطرهترین کوچههای تهران بین قرنی و ویلا- کوچهای است به اسم خسرو که خانهای قدیمی را در خود جای داده است. از درش که وارد میشوی کنار گلدانهای کوچک و بزرگ ورودی، گاری کوچکی قرار دارد که روی آن را هم گل پوشانده؛ میدانی که این جا قرار است عقربهها زمان تازهای را برایت بسازند. حیاط پُر است از درخت و روی خاک باغچه شبدرهای کوچک با هم خلوت کردهاند. میزهای چوبی با رومیزیهای سفید -مثل آنهایی که خیلی سال قبل توی خانهها میزها را میپوشاند- حیاط را زینت دادهاند و هوا مثل آنوقتهای تهران است. روی هر میز یک کاشی اسمش را به آدمها میگوید و موقع خلوتی کافه میشود انتخاب کرد که مثلا مشتری میز چنار باشی یا نارون. بعد از نشستن توی حیاط آدم چشمش میافتد به حوض و برگهای نیلوفر که توی این خانهی قدیمی فرود آمدهاند؛ خیالت تو را میبرد به داستان نیلوفرها. شجریان دارد میخواند «دوش دور از رویت ای جان، جانم از غم تاب داشت» و حالاست که عاشق میشوی؛ عاشق این گوشهی تهران که طعمش هنوز دستنخورده باقی مانده. میتوانی بروی طبقهی بالا. پلهها، پاگرد قدیمی، بالکن، تلویزیون دردار، گرامافون و همه را سیر تماشا کنی. حالا وقت سفارش است و میتوانی تهران را –تمام و کمال- سر بکشی.
کافه تهرون از آن کافههایی است که محال است آدم از یادش برود؛ همه چیزش به همه چیزش میآید. به قول تبلیغاتچیها برندینگ درستی دارد؛ اسم کافه، اسم میزها، منوی پارچهای، طعمها، موسیقی، رفتار کارکنان، حتی شبدرهای خودروی باغچه برندینگ یکپارچهای دارند؛ همه چیز در خدمت قدمت و خاطره است و چیزی فدای دیدگاه مدرن نشده.
شخصیت برند، تهران/ تهرانی است از نوع اصیلش؛ میهماننواز و کاربلد. میهماننواز است چون هر بار که سر بر میگردانی لبخند میبینی و کاربلد است چون طعم غذاهایش را فقط میتوانی در خانه چشیده باشی. بااعتمادبهنفس است و به خودش اطمینان کامل دارد و به دنبال حفظ اصالت گذشته است و برای مهم نیست دنیا چهقدر جلو رفته؛ ارزشهایش با ارزشهای زندگی مدرن تفاوت دارد و هویت اصیلش را با هیچ چیز دیگری عوض نمیکند.
این جا تهران است.